موقعی که میومدم برای اولین بار ببینمت بیام سر کلاس همه میگفتن اوهههه خیلی ترسناک ...من مرد و پر کم ندیدم تو زندگیم همینطور کسایی که بم توجه کنن...ولی حرفای تو نگاه تو برای من خاص بود میدونم هیچوقت این متن رو نمیخونی عادت دارم به اینکه نوشته هام نخونده باشه...ولی تو برام خاص بودی شاید یکشنبه نیام شاید فقط چند ماه دیگه ببینمت قبل عید بم گفتی دلم برات تنگ میشه...ولی انقدر دورت شلوغه انقدر ساعت 10 شب به بعد کلاس میزاری که من و همه چی رو فراموش میکنی.میدونم اگه یکشنبه بیام پیشت بم میگی روز اخر نیومدی من نمیتونم راستشو بگم که ناراحت بود از حرفایی که شنیدم...تو واقعا ذهن خوانی بلدی
چ جوری نفهمیدی که ذهنم و روحم فقط تویی.به قول خودت تا ابد فراموشت نمیکنم